اسفند با چنان سرعتی داره میگذره انگار عاشق بهاره میخواد بهش برسه..
سالهاست هیچ شوقی برای بهار ندارم امسال هم بیشتر...
چند روزی مامان و بابام مهمونم بودن یه شبم مهمون داشتم بجز اونا دو روزم ما مهمون بودیم کلا خیلی خسته شدم حالام باید برای آزمونی که جمعه دارم خودمو آماده کنم و بعدشم تصمیم دارم تا عید فقط خستگی در کنم و از ماه رمضون استفاده کنم و به آرامش برسم حتی امسال نمیخوام برم شهرمون و برای اولین بار در عمرم میخوام سال تحویل رو خونه خودم باشم...
با روانشناسم صحبت کردم هفته پیش که حالم خوب نبود و اونم بشدت توصیه کرد از هرچیز و هرکس آزارت میده دور بمون.
امیدوارم از پسش بربیام و با یه حال خوب برم به سال جدید
دفترچه خاطرات گلابتون...برچسب : نویسنده : 7golabetoon19817 بازدید : 33